آرتينآرتين، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

آرتین قندعسل مامانی

مسافرت به اردبيل وسرعين

1390/5/4 13:34
نویسنده : مامان ساناز
332 بازدید
اشتراک گذاری

سلاممممممممممممممممممممممم

ماروز پنچشنبه 23/4 همراه عموحميد و عموافشين وخانمهايشان راهي سرعين شديم غروب رسيديم و

يه هتل گرفتيم وكمي استراحت كرديم و بعد براي گردش رفتيم بيرون هواخيلي خنك بود شما حسابي

حال ميكردي خلاصه شب شد و خوابيديدم صبح هم كمي گشتيم ...

سرعين هم كه پر از ابهاي طبيعي و همه عشق شنا كردن ظهر اقايان تصميم گرفتند بروند اب تني و ما

هم سري به بازارهاي سرعين زديم وخرديد كرديم

بعد از خريد برگشتيم خانه و يه دوش حسابي گرفتيم تا

اقايان بياند وبعد براي نهار رفتيم بيرون

 

از اين لحظه بود كه مامان ساناز مريض شدSmileyوگلاب به روتون دل درد و.....

خلاصه با هرزحمتي بود شب رو سپري كرديم و با نبات و كته ماست بهتر شدم صبح تصميم گرقتيم بريم

شمال سمت عباس اباد حركت كرديم و ظهر رسيديم اما چشمتون روز بد نبينه با رسيدن به شمال هر 6

نفر مريض شديم و نوبتي ميرفتيم درمانگاه ومن به خاطر شما نميتونستم قرص بخورم

ومجبوربودم تحمل

كنم و اين مريضي ادامه داشت تا امروز كه الان 5روز شما هم بيرون روي داري و با هيچ دارويي خوب

نميشي واقعن ديگه كلافه شدم و نميدونم چيكار كنم دكتر هم همش ميگه بايد صبر  كني تا دورش

بگذره بهتر ميشه connie_feedbaby.gifخلاصه اين مسافرت حسابي حالمون رو گرفت از امروز هم دكتر گفته بايد

شير مادر نخوري تا شايد بهتر بشي فقط شير خشك ولعاب برنج بايد بخوري    

 

الان يكم بهتري وخوابيدي ومن امدم تا اين خاطره سفر رو كه اصلن دوستش ندارم برات بنويسم تا برامون

تجربه بشه و تو اين فصل مسافرت نريم................

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

faeqeh
4 مرداد 90 14:26
ارتین جونم زود خوب شو عزیزم هم بازیت داره میاد
مامان ساناز
4 مرداد 90 14:52
خاله فايقه برام دعا كن خوب شم خسته شدم