آرتينآرتين، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه سن داره

آرتین قندعسل مامانی

مسافرت به اردبيل وسرعين

سلاممممممممممممممممممممممم ماروز پنچشنبه 23/4 همراه عموحميد و عموافشين وخانمهايشان راهي سرعين شديم غروب رسيديم و يه هتل گرفتيم وكمي استراحت كرديم و بعد براي گردشرفتيم بيرون هواخيلي خنك بود شما حسابي حال ميكردي خلاصه شب شد و خوابيديدم صبح هم كمي گشتيم ... سرعين هم كه پر از ابهاي طبيعي و همه عشق شنا كردنظهر اقايان تصميم گرفتند بروند اب تني و ما هم سري به بازارهاي سرعين زديم وخرديد كرديم بعد از خريد برگشتيم خانه و يه دوش حسابي گرفتيم تا اقايان بياند وبعد براي نهار رفتيم بيرون از اين لحظه بود كه مامان ساناز مريض شد وگلاب به روتون دل درد و..... خلاصه با هرزحمتي بود شب رو سپري كرديم و با نبات و كته ماست...
4 مرداد 1390

تقدير از بابا حامد

سلام سلامممممم امروز ميخواهم پسركم از بابايي برات بگم:            عسلم میخوام بدونی که بابایی مثل مامان عاشقته           هیچوقت از ددر بردنات خسته نمیشه   وفقط  کافیه لب تر کنی تا لباس پوشیده دم در حاضر باشه   حتی اگه همون لحظه از سر کار اومده باشه       میخوام بدونی که بابایی همیشه خستگیا و ناراحتیاشو پشت در خونه جا میذاره و هیچوقت واسه ما ناراحت و خسته نیست همیشه با خنده میاد خونه و با خن...
19 تير 1390

تقدير از بابا حامد

سلام سلامممممم امروز ميخواهم پسركم از بابايي برات بگم: عسلم میخوام بدونی که بابایی مثل مامان عاشقته هیچوقت از ددر بردنات خسته نمیشه وفقطکافیهلب تر کنی تا لباس پوشیده دم در حاضر باشه حتی اگه همون لحظه از سر کار اومده باشه میخوام بدونی که بابایی همیشه خستگیا و ناراحتیاشو پشت در خونه جا میذاره و هیچوقت واسه ما ناراحت و خسته نیست همیشه با خنده میاد خونه و با خنده از خونه میره همه خواسته هاش میگذره تا منو تو خوشحال باشیم ...
19 تير 1390