آرتينآرتين، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

آرتین قندعسل مامانی

حرف زدن

سلاممممممممممممممممممممممممممممممممم مرسي از نطرات قشنگتون من باز هم امدم تا از ارتين  خان بگم واما حرف هايي كه تو اين مدت يادگرفته در ادامه مطلب ببينيم..............................  مامان   بابا   امام(حمام) پوفيه(غذا) كيه(گوشي تلفن) ياه يهمن(ياسمن) اممد(محمد) با(توپ يا هرچيز گرد) آخ آخ(اهنگ) اينا(از اين ها)   آخام(خواب)   به به (خوراكي)   دادا(دايي) >www.kalfaz.blogfa.com عم(عمو)   آيدا(خاله) >www.kalfaz.blogfa.com عمه   بابان(باران)   ايشيست(نشستن) اتاق چش(چشم) چخ(چرخ...
4 مرداد 1391

واما چه خبر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ارتين عزيزم بعد از مريضي طولانيش كه يك ماهي طول كشيد راه رفتنش به تاخير افتاد اخه بچم خيلي ضعيف شد وبلخره روز 22 فروردين همزمان با روز تولد خاله جونش راه رفتن رو شروع كرد   البته پارك رفتن وديدن ني ني ها كه راه ميرن خيلي به راه رفتنش كمك كرد وبلخره پسرم موفق شد   واين شد اغاز شيطنت هاي ارتين خان ...
29 تير 1391

علت تاخير

سلاممممممممممممممممم به دوستاي خوبم با عرض پوزش به دليل تاخير زياددددددددددددددددددددددددددددد راستش قرار بود بيام وعكس هاي تولد ارتين خان رو بزارم ولي متاسفانه ارتين سرماي شديدي خورد وبنا به خيلي دلايل ديگه تولد كنسل شد واين شد اهي در وجودم كه هروقت تولد يك سالگي بچه اي رو ميبينم دلم ميگره وكلي افسوس مي خورم ولي خوب قسمت اين بود...............     خدايا شكرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت   وبعد از اون هم تولد دايي ارتين خان بود وخلاصه 3 تا عروسي ديگه كه كلي وقتمون روگرفت ونشد كه بيام وبعد هم عيد وتعطيلات ومسافرت و...............................   خلاصه كلت a...
29 تير 1391

تولدت مبارككككككككككككككككككك

همۀ وجودم ارتين من سلام به ر وی ماهت نفسم: خوشگل من این اولین مطلبیه که توی سال دوم زندگیت دارم برات ثبت میکنم. از وقتی که یک ماهه بودی تا حالا دارم خاطراتت رو مینویسم. گل مامان،باورم نمی شه که به این سرعت تو یکساله شدی ... پارسال تو اومدی و قدم روی چشمامون گذاشتی و با اومدنت همه چیز قشنگتر شد. تو شدی زندگی ما و زندگی ما شد مال تو... حالا تو داری قد میکشی و بزرگ میشی، این روزها اینقدر از شوق راه رفتنت سرشارم که توی پست خودم نمیگنجم . دیدن تو در حالی که روی دوتا پاهای خوشگلت با اشتیاق و کمی هم ترس قدم برمیداری البته با كمك و بعد هم در حال ايستادن واسه خودت دست میزنی، خوش...
3 بهمن 1390

تولدت مبارككككككككككككككككككك

همۀ وجودمارتين منسلام به ر وی ماهت نفسم: خوشگل من این اولین مطلبیه که توی سال دوم زندگیت دارم برات ثبت میکنم. از وقتی که یک ماهه بودی تا حالادارم خاطراتت رو مینویسم. گل مامان،باورم نمی شه که به این سرعت تو یکساله شدی... پارسال تو اومدی و قدم روی چشمامون گذاشتیو با اومدنت همه چیز قشنگتر شد. تو شدی زندگی ما و زندگی ما شد مال تو... حالا تو داری قد میکشی و بزرگ میشی، این روزها اینقدر از شوق راه رفتنت سرشارم که توی پست خودم نمیگنجم . دیدن تو در حالی که روی دوتا پاهای خوشگلت با اشتیاق و کمی هم ترس قدم برمیداری البته با كمك و بعد هم در حالايستادن واسه خودت دست میزنی،خوشحالی کمی نیست.... به همین خاطره که&zwnj...
3 بهمن 1390

عاشورا وتاسوعا

آرتين آمادست تا براي مراسم مصلاي بره ارتين خان در حال خوردن اب از دست سيد در مصلاي ارتين وباباش در مصلاي قربونت برم كه گرسنه شدي ارتين خان ودايي جونش ...
24 آذر 1390